شهید جعفــر هنـدویــی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید جعفــر هنـدویــی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید جعفــر هنـدویــی

آنچه ملاحضه می فرمائید در مورد شهید والا مقام جعفر هندویی از شهدای دانش آموز شهرستان آمل می باشد که به همت اعضای جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران پژوهش و ارائه شده است . انشاءالله مورد قبول قرار گیرد.
نام پدر : عزیزالله
تاریخ تولد : 1341/01/25
تاریخ شهادت : 1360/11/06
محل تولد : آمل
گلزار شهدای هندوکلا آمل
نحوه شهادت : اصابت تیر به جمجه و شکم
محل شهادت : ترور- درگیری آمل
منتظر نظرات و پیشنهادات و اطلاعات شما هستیم.

زندگی نامه شهید جعفر هندوئی

يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۶ ق.ظ

عده ای از مزدوران آمریکا با لباس مشابه کمیته ایست دادند، شهید گفت: ما که گفتیم آشناییم! ولی آنها همه را به سمت دیوار به صف کردند و یکیشان با فرمانده گروه خود تماس گرفت، جواب این بود که بی درنگ همه را به رگبار ببندید.

 از چهل روز مانده به سالگرد حماسه ۶ بهمن سال ۱۳۶۰ مردم شهرستان آمل، بر آن شدیم تا هر روز به معرفی یکی از چهل شهید این حماسه بزرگ بپردازیم.  


اینبار دهمین شهید از شهدای حماسه بزرگ ۶ بهمن سال ۶۰ مردم آمل را برای شما مخاطبان گرانقدر معرفی خواهیم کرد.


زندگی نامه شهید جعفر هندوئی

شهید جعفر هندوئی در سال ۱۳۴۱ در شهر آمل به دنیا آمد. وی بعد از به پایان رساندن دوره ابتدایی و راهنمائی وارد هنرستان صنعتی گشت.


  ایشان قبل از انقلاب و در راستای مبارزه با رژیم شاه فعالیت زیادی داشت و بعد از پیروزی انقلاب نیز از اعضای فعال انجمن اسلامی‌دانش آموزان بود.


بعد از شروع جنگ با صدامیان کافر، شهید به مدت ۶ ماه در جبهه سوسنگرد حضور داشت.


  از جمله خصوصیات ایشان این بود که در محله شان افراد بی تفاوت را در کتابخانه دور خود جمع می‌کرد تا آنها را ارشاد و راهنمائی نماید.همچنین امام را عاشقانه دوست داشت.


  چند بار فرمانده سپاه از او خواست که لباس سپاه را بپوشد ولی او می‌گفت که من لیاقت این لباس را ندارم .


ایشان همیشه به فکر دیگران بود وتلاش داشت که گمراهی را راهنمائی کند تا به اسلام و مسلمین بپیوندد.


  وی از سن ۷ سالگی تا موقع شهادتش نماز و روزه اش را ترک نکرد.


در تاریخ ۶ بهمن سال ۱۳۶۰ وی با دوستانش برای پاکسازی دیوارهای اسپه کلا حرکت کردند که بعد از مدتی صدای گلوله شنیده شد.  آنها همگی به سوی بیمارستان ۱۷ شهریور محل شنیدن صدای گلوله رفتند.


  عده ای از مزدوران آمریکا با لباس مشابه کمیته آنجا بودند و به آنها ایست دادند. آنها گفتند آشنا هستیم! گفتند اسلحه را زمین بگذارید.


  شهید گفت ما که گفتیم آشنا! ولی آن مزدوران همه را به سمت دیوار به صف کردند و یکی از مزدوران با فرمانده گروه خود تماس گرفت و جواب این بود که بی درنگ همه را به رگبار ببندید.


  در این موقع بود که ایشان الله اکبر و خمینی رهبر گویان به رگبار بسته شد و به همراه دیگر برادرانش به شهادت رسید.

۹۵/۰۴/۲۷ موافقين ۰ مخالفين ۰
میثم میثم

نظرات  (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی